gftgw ba nfs sbz khda

خدا کیست یا چیست؟ آیا آنقدر دست یافتنی و به انسان نزدیک است که بتوان با او هوایی نفس کشید، در حضورش خود را،‌ بی‌پرده، زلال و راحت یافت و مکنونات قلبی خود را به رشتة کلام کشید؟
این شاید مهم‌ترین سوال زندگی هر انسان باشد.
ممکن است که برای شما هم اتفاق افتاده باشد که در یک صحنه از زندگی خود یا دیگران به شدت به وجود خدا احساس نیاز کرده باشید. آنان که تنهایی‌های عمیق را تجربه کرده‌اند، این حرف را بهتر می‌فهمند.
به اعتقاد من در ایران زیر مهمیز آخوندها، بزرگترین ظلم به خدا و به تبع آن به انسان شده است؛ به رابطه‌ی خدا و انسان.
تصویری که خمینی و اسلاف او برآنند از خدا در ذهن انسان جا بیندازند، شکنجه‌گری است همانند خودشان. انتقام‌جویی است که با برپا کردن شعله‌های سوزان دوزخ، از به سیخ کشیدن و کباب کردن آدمی جماعی کیف می‌کند و قهقهه می‌زند.
یک دادستان دون مایه‌ی جمهوری اسلامی در خراسان رضوی در ۶مهر ۱۳۹۶ گفت: «اختیارات دادستان از اختیارات خداوند متعال به اندازه‌ی بند انگشت کمتر است»!‌
بر این منوال و در این قاموس، باید اختیارات ولی فقیه ـ که هیچ خدایی را بنده نیست ـ دست کم به اندازه‌ی بند انگشت از خدا بالاتر باشد!‌
جدا از باورهای ارتجاعی و کاسبکارانة فریسیان ریایی و عمامه‌داران کافر به خدا، برای ما انسان‌های معمولی و بی‌ادعا، خدا، یک نیاز عاشقانه است؛ همان «خدایی که در این نزدیکی است/ لای این شب بوها، پای آن کاج بلند/ روی آگاهی آب، روی قانون گیاه» خدایی که او را نافی اراده و خواستگاه خود نیافته‌ام.
آنچه در این کتاب می‌خوانید، دل‌زمزمه‌های قلبی تنهاست با یک یار حاضرغایب. کسی که می‌دانم «هست»
«او هست؛ آری، هست»

ژرفنای فراگیر سكوت
ـ كه قبیله‌ی رازها و سخن‌هاست ـ
گفت به من:
«او، هست»

غربالِ ساكت مهتاب،
در پچ پچ گنگ درختان نیم‌شب،
و باد آواره‌گرد
ـ كه سبوی آوازهای شهیدان را به دوش می برد ـ
گفتند به من:
«او، هست»

تبسم آبی مكررِ آب،
و آینه‌ها ـ كه اسرار خلوت هزاران چهره ی تنها را،
در خاموشی خود دارند ـ
گویی می‌گویند به من:
«او بوده است، هست و خواهد بود؛
ما نبوده‌ایم.»

دیری‌ست در درنگ دوست داشتنی شكوفه‌ی بغض
بر درخت حنجره،
طلوع آهسته‌ی كودك اشك
بر دست‌های مادر چشم،
در ابری شدن دل
و جادو شدن خونگریه‌های قلم
«او» را می بینم.
...
آری، در این شعر؛ [كه میوه‌ی تنهایی قرنهای قلب من
در كجاوه ی اشك است]
در چشمان تازه‌ی تو
ـ كه آخرین واژگان مرا
گشاده پلك می‌نوشند ـ
او هست؛
آری، هست.

Who is God or what?
Is it so accessible and close to man that he can breathe air with it?
Is it possible to find comfort in his presence and tell him the secrets of his heart?
This is perhaps the most important question in every human life.
It may happen to you that in one scene of your life or in the lives of others, you have a strong need for God.
Those who have experienced deep loneliness understand this better.
In my opinion, in Iran, under the mullahs, the greatest injustice has been done to God and consequently to man; To the relationship between God and man.
The image that Khomeini and his predecessors intend to leave of God in the human mind is torture, like themselves.
It is a vengeance that enjoys torturing and laughing at the burning flames of hell.
A prosecutor of the Islamic Republic of Iran in Khorasan Razavi said: "The prosecutor's authority is less than the authority of God Almighty as much as a thumb"! ‌
In this way and in this culture, the authority of the Supreme Leader - who is not a servant of God - should be at least as high as the finger of God! ‌
Apart from the belief of hypocritical Freemasons and infidel turbans in God, for us ordinary human beings and unintentionally, God is a romantic need.
What you are reading in this book is heartfelt heartfelt loneliness with an absent friend present. The one I know is "there"

"1137343109"
gftgw ba nfs sbz khda

خدا کیست یا چیست؟ آیا آنقدر دست یافتنی و به انسان نزدیک است که بتوان با او هوایی نفس کشید، در حضورش خود را،‌ بی‌پرده، زلال و راحت یافت و مکنونات قلبی خود را به رشتة کلام کشید؟
این شاید مهم‌ترین سوال زندگی هر انسان باشد.
ممکن است که برای شما هم اتفاق افتاده باشد که در یک صحنه از زندگی خود یا دیگران به شدت به وجود خدا احساس نیاز کرده باشید. آنان که تنهایی‌های عمیق را تجربه کرده‌اند، این حرف را بهتر می‌فهمند.
به اعتقاد من در ایران زیر مهمیز آخوندها، بزرگترین ظلم به خدا و به تبع آن به انسان شده است؛ به رابطه‌ی خدا و انسان.
تصویری که خمینی و اسلاف او برآنند از خدا در ذهن انسان جا بیندازند، شکنجه‌گری است همانند خودشان. انتقام‌جویی است که با برپا کردن شعله‌های سوزان دوزخ، از به سیخ کشیدن و کباب کردن آدمی جماعی کیف می‌کند و قهقهه می‌زند.
یک دادستان دون مایه‌ی جمهوری اسلامی در خراسان رضوی در ۶مهر ۱۳۹۶ گفت: «اختیارات دادستان از اختیارات خداوند متعال به اندازه‌ی بند انگشت کمتر است»!‌
بر این منوال و در این قاموس، باید اختیارات ولی فقیه ـ که هیچ خدایی را بنده نیست ـ دست کم به اندازه‌ی بند انگشت از خدا بالاتر باشد!‌
جدا از باورهای ارتجاعی و کاسبکارانة فریسیان ریایی و عمامه‌داران کافر به خدا، برای ما انسان‌های معمولی و بی‌ادعا، خدا، یک نیاز عاشقانه است؛ همان «خدایی که در این نزدیکی است/ لای این شب بوها، پای آن کاج بلند/ روی آگاهی آب، روی قانون گیاه» خدایی که او را نافی اراده و خواستگاه خود نیافته‌ام.
آنچه در این کتاب می‌خوانید، دل‌زمزمه‌های قلبی تنهاست با یک یار حاضرغایب. کسی که می‌دانم «هست»
«او هست؛ آری، هست»

ژرفنای فراگیر سكوت
ـ كه قبیله‌ی رازها و سخن‌هاست ـ
گفت به من:
«او، هست»

غربالِ ساكت مهتاب،
در پچ پچ گنگ درختان نیم‌شب،
و باد آواره‌گرد
ـ كه سبوی آوازهای شهیدان را به دوش می برد ـ
گفتند به من:
«او، هست»

تبسم آبی مكررِ آب،
و آینه‌ها ـ كه اسرار خلوت هزاران چهره ی تنها را،
در خاموشی خود دارند ـ
گویی می‌گویند به من:
«او بوده است، هست و خواهد بود؛
ما نبوده‌ایم.»

دیری‌ست در درنگ دوست داشتنی شكوفه‌ی بغض
بر درخت حنجره،
طلوع آهسته‌ی كودك اشك
بر دست‌های مادر چشم،
در ابری شدن دل
و جادو شدن خونگریه‌های قلم
«او» را می بینم.
...
آری، در این شعر؛ [كه میوه‌ی تنهایی قرنهای قلب من
در كجاوه ی اشك است]
در چشمان تازه‌ی تو
ـ كه آخرین واژگان مرا
گشاده پلك می‌نوشند ـ
او هست؛
آری، هست.

Who is God or what?
Is it so accessible and close to man that he can breathe air with it?
Is it possible to find comfort in his presence and tell him the secrets of his heart?
This is perhaps the most important question in every human life.
It may happen to you that in one scene of your life or in the lives of others, you have a strong need for God.
Those who have experienced deep loneliness understand this better.
In my opinion, in Iran, under the mullahs, the greatest injustice has been done to God and consequently to man; To the relationship between God and man.
The image that Khomeini and his predecessors intend to leave of God in the human mind is torture, like themselves.
It is a vengeance that enjoys torturing and laughing at the burning flames of hell.
A prosecutor of the Islamic Republic of Iran in Khorasan Razavi said: "The prosecutor's authority is less than the authority of God Almighty as much as a thumb"! ‌
In this way and in this culture, the authority of the Supreme Leader - who is not a servant of God - should be at least as high as the finger of God! ‌
Apart from the belief of hypocritical Freemasons and infidel turbans in God, for us ordinary human beings and unintentionally, God is a romantic need.
What you are reading in this book is heartfelt heartfelt loneliness with an absent friend present. The one I know is "there"

4.95 In Stock
gftgw ba nfs sbz khda

gftgw ba nfs sbz khda

by ?????? ???? ??????
gftgw ba nfs sbz khda

gftgw ba nfs sbz khda

by ?????? ???? ??????

eBook

$4.95 

Available on Compatible NOOK devices, the free NOOK App and in My Digital Library.
WANT A NOOK?  Explore Now

Related collections and offers

LEND ME® See Details

Overview

خدا کیست یا چیست؟ آیا آنقدر دست یافتنی و به انسان نزدیک است که بتوان با او هوایی نفس کشید، در حضورش خود را،‌ بی‌پرده، زلال و راحت یافت و مکنونات قلبی خود را به رشتة کلام کشید؟
این شاید مهم‌ترین سوال زندگی هر انسان باشد.
ممکن است که برای شما هم اتفاق افتاده باشد که در یک صحنه از زندگی خود یا دیگران به شدت به وجود خدا احساس نیاز کرده باشید. آنان که تنهایی‌های عمیق را تجربه کرده‌اند، این حرف را بهتر می‌فهمند.
به اعتقاد من در ایران زیر مهمیز آخوندها، بزرگترین ظلم به خدا و به تبع آن به انسان شده است؛ به رابطه‌ی خدا و انسان.
تصویری که خمینی و اسلاف او برآنند از خدا در ذهن انسان جا بیندازند، شکنجه‌گری است همانند خودشان. انتقام‌جویی است که با برپا کردن شعله‌های سوزان دوزخ، از به سیخ کشیدن و کباب کردن آدمی جماعی کیف می‌کند و قهقهه می‌زند.
یک دادستان دون مایه‌ی جمهوری اسلامی در خراسان رضوی در ۶مهر ۱۳۹۶ گفت: «اختیارات دادستان از اختیارات خداوند متعال به اندازه‌ی بند انگشت کمتر است»!‌
بر این منوال و در این قاموس، باید اختیارات ولی فقیه ـ که هیچ خدایی را بنده نیست ـ دست کم به اندازه‌ی بند انگشت از خدا بالاتر باشد!‌
جدا از باورهای ارتجاعی و کاسبکارانة فریسیان ریایی و عمامه‌داران کافر به خدا، برای ما انسان‌های معمولی و بی‌ادعا، خدا، یک نیاز عاشقانه است؛ همان «خدایی که در این نزدیکی است/ لای این شب بوها، پای آن کاج بلند/ روی آگاهی آب، روی قانون گیاه» خدایی که او را نافی اراده و خواستگاه خود نیافته‌ام.
آنچه در این کتاب می‌خوانید، دل‌زمزمه‌های قلبی تنهاست با یک یار حاضرغایب. کسی که می‌دانم «هست»
«او هست؛ آری، هست»

ژرفنای فراگیر سكوت
ـ كه قبیله‌ی رازها و سخن‌هاست ـ
گفت به من:
«او، هست»

غربالِ ساكت مهتاب،
در پچ پچ گنگ درختان نیم‌شب،
و باد آواره‌گرد
ـ كه سبوی آوازهای شهیدان را به دوش می برد ـ
گفتند به من:
«او، هست»

تبسم آبی مكررِ آب،
و آینه‌ها ـ كه اسرار خلوت هزاران چهره ی تنها را،
در خاموشی خود دارند ـ
گویی می‌گویند به من:
«او بوده است، هست و خواهد بود؛
ما نبوده‌ایم.»

دیری‌ست در درنگ دوست داشتنی شكوفه‌ی بغض
بر درخت حنجره،
طلوع آهسته‌ی كودك اشك
بر دست‌های مادر چشم،
در ابری شدن دل
و جادو شدن خونگریه‌های قلم
«او» را می بینم.
...
آری، در این شعر؛ [كه میوه‌ی تنهایی قرنهای قلب من
در كجاوه ی اشك است]
در چشمان تازه‌ی تو
ـ كه آخرین واژگان مرا
گشاده پلك می‌نوشند ـ
او هست؛
آری، هست.

Who is God or what?
Is it so accessible and close to man that he can breathe air with it?
Is it possible to find comfort in his presence and tell him the secrets of his heart?
This is perhaps the most important question in every human life.
It may happen to you that in one scene of your life or in the lives of others, you have a strong need for God.
Those who have experienced deep loneliness understand this better.
In my opinion, in Iran, under the mullahs, the greatest injustice has been done to God and consequently to man; To the relationship between God and man.
The image that Khomeini and his predecessors intend to leave of God in the human mind is torture, like themselves.
It is a vengeance that enjoys torturing and laughing at the burning flames of hell.
A prosecutor of the Islamic Republic of Iran in Khorasan Razavi said: "The prosecutor's authority is less than the authority of God Almighty as much as a thumb"! ‌
In this way and in this culture, the authority of the Supreme Leader - who is not a servant of God - should be at least as high as the finger of God! ‌
Apart from the belief of hypocritical Freemasons and infidel turbans in God, for us ordinary human beings and unintentionally, God is a romantic need.
What you are reading in this book is heartfelt heartfelt loneliness with an absent friend present. The one I know is "there"


Product Details

BN ID: 2940164187026
Publisher: ?????? ???? ??????
Publication date: 07/11/2020
Sold by: Smashwords
Format: eBook
File size: 5 MB
Language: Persian

About the Author

Ali reza khalo kakaee is an Iranian poet, songwriter, and Iranian author
This exiled artist is against fundamentalist ruling of Iran.
He comes from a country that taken hostage by reactionary and terrorist mullahs
He could not live in Iran for a different opinion and liberty
He was not allowed to publish their books freely in Iran
Iran's freedom for this progressive intellectual is equal to his life
We publish some of his books for world-wide acquaintance
Your welcome to these books will spread freedom in Iran

علیرضا خالوکاکایی با تخلص (ع. طارق) شاعر، ترانه‌ سرا و نویسنده‌ی آزادی خواه و آوانگارد ایرانی است. او زندگی و قلمش را صرف مبارزه با دولت فناتیستی ایران کرده است. ما جمعی از ادب دوستان، تصمیم گرفتیم ـ بخشی از آثار او را که در اینترنت موجود است ـ بدون دخل و تصرف و با رعایت قوانین کپی رایت، باز نشر و منعکس کنیم. امیدواریم بتوانیم آثار سایرین هنرمندان مردمی و در تبعید را نیز در آینده در نوبت انتشار قرار دهیم.

این هنرمند ایرانی مخالف با بنیادگرایی مذهبی، بر اساس خاطراتی که در کتاب «من و برف‌های سهیل» نوشته، در سال ۱۳۴۱ در یک خانواده‌ی فقیر در شهر سنقر کلیایی به دنیا آمد. به نقاشی و کتاب علاقه وافر داشت. در ۱۴سالگی یک مجموعه قصه برای کودکان نوشت. در ۱۵سالگی با خواندن کتاب‌های دکتر علی شریعتی، صمد بهرنگی و دفاعیه‌های مهدی رضایی به دنیای مبارزه و سیاست قدم گذاشت و همراه با جوانان آزادیخواه و انقلابی شهر به فعالیت زیرزمینی روی آورد. با شروع تظاهرات دانش‌آموزی علیه شاه در سال ۱۳۵۷ به آن پیوست و در سرنگونی دیکتاتوری نقش فعال داشت. با تأسیس جنبش ملی مجاهدین به عضویت در آن درآمد. در سال ۱۳۶۰ با تأثیرپذیری از جان باختن تعدادی از دوستانش به سرودن شعر متمایل شد. به دلیل مخالفت با دیکتاتوری ولایت فقیه و استبداد جدید در زیر پرده‌ی دین زندگی مخفی اختیار کرد. در سال ۱۳۶۵ از طریق غیرقانونی از ایران خارج شد و به مقاومت سازمان یافته علیه دیکتاتوری پیوست.
او در باره‌ی زندگی مخفی خود در مقدمه‌ی کتاب سکوت آبی ماه، دومین مجموعه شعر خود، این‌چنین نوشته است:
«آن سال به دلیل فشارهای عظیم روحی، تنهایی در پشت درهای بسته و پنجره‌های تاریک، در به دری و آوارگی و تحت تعقیب بودن به وسیله‌ی پاسداران، و زیستن ۲۴ساعته در وضعیت آماده‌باش، تازه به شعر روآورده بودم و داشتم در کنار فعالیت‌های سیاسی، آن را تجربه می‌کردم. البته آشنایی‌ام با ادبیات و نیز داستان‌نویسی به ۱۴سالگی‌ام برمی‌گردد؛ یعنی ۵سال زودتر از خطرکردن ناشیانه در وادی شعر. شعر را نه برای شاعر شدن و بودن یا چاپ کتاب، که سنگ صبوری می‌دیدم که می‌توان دل‌زمزمه‌های مکنون را با آن در میان نهاد.
روزهای سیاهی که بر روشنفکران و آزادیخواهان ایران در حکومت ولایت فقیه گذشته و می‌گذرد، قابل بازگفتن نیست.
اگر روزی سلطان محمود غزنوی در پاسخ به خلیفه‌ی عصر خویش می‌گفت: «من از بهر عباسیان انگشت در کرده‌ام در همه‌ی جهان و قرمطی می‌جویم و آنچه یافته آید و درست گردد بردار می‌کشند...» روح الله الموسوی الخمینی، خود خلیفه بود و امرش مطاع، او آزادیخواهان و دگراندیشان عصر خود را «منافق»، «مرتد»، «مهدورالدم»، «محارب»، «یاغی» و «باغی» خوانده و فتوای او برای کشتار زندانیان سیاسی در تابستان۶۷ این بود:
«رحم بر محاربين ساده‏ انديشی است، قاطعيت اسلام در برابر دشمنان خدا از اصول ترديدناپذير نظام اسلامی است، اميدوارم با خشم و كينه‌ی انقلابی خود نسبت به دشمنان اسلام رضايت خداوندمتعال را جلب نمائيد، آقايانی كه تشخيص موضوع به عهده‌ی آنان است وسوسه و شك و ترديدنكنند و سعی كنند [اشداء علی الكفار] باشند.»
به پای دارندگان چوبه‌های دار و جلادانش که گویی این میزان از درنده‌خویی را ظرفیت نداشتند، با دست‌های مرتعش، از طریق احمد خمینی رقعه‌یی نوشته و شک خود نسبت به شامل بودن حکم در مورد همه‌ی زندانیان را، در سوالی ضمیمه‌ی این حکم کردند. پاسخ‌ آنها به سرعت داده شد:
«هر كس در هر مرحله اگر بر سر نفاق باشد حكمش اعدام است، سريعا دشمنان اسلام را نابود كنيد، در مورد رسيدگی به وضع پرونده‏‌ها در هر صورت كه حكم سريع‌تر انجام گردد همان مورد نظر است.»
آری، من در چنین شرایطی با شعر محرم شدم و به آن رو کردم. پیشاپیش بگویم که این قفس‌های رنگین از کلمات، به لحاظ هنری فاقد ارزش هستند. آنچه آنها را در حال حاضر از پاکسازی و به دور ریخته شدن، مانع می‌شود، خاطرات و خطرات و پاره‌های عزیزی از عمر هستند که نمی‌توان کتمان‌شان کرد. مطمئن هستم و ایمان دارم روزی خواهد رسید که نسل‌های پس از ما، آزادی را تنفس خواهند کرد و آزادی را خواهند اندیشید، در آزادی از آزادی خواهند نوشت؛ این سیاه‌مشق‌ها برای آنان است.

علیرضا خالوکاکایی (ع. طارق) با اینکه به‌طور حرفه‌ای به مبارزه با دیکتاتوری دینی حاکم بر ایران اشتغال داشته اما آثار متعددی در زمینه‌ی شعر و نثر دارد. او از شاعران و نویسندگانی است که پیوسته به نوگرایی باور داشته و هیچگاه در یک سبک درجا نزده است. علاوه بر شعر، داستان کوتاه و رمان، در زمینة وزن شعر و اسلوب نویسندگی تجارب خود را ارائه کرده است. برخی نوشته‌های موجز او تم عرفانی ـ فلسفی دارد. نمونه‌هایی از آن را در کتاب‌های دل‌گریه‌های قلم، درنگ‌پاره‌ها و مکث در پرانتز آبی می‌توان یافت. او و دیگر شاعران و نویسندگان آزادیخواه و در تبعید، خود را شاعران مقاومت ایران می‌خوانند
ع. طارق، شعر مقاومت را در یکی از مقاله‌های خود این‌گونه تعریف می‌کند
«حین نبرد انقلابی‌ ، پیوسته عواطفی به منصه‌ی ظهور می‌رسند که فرصت پرداختن به آنها نیست؛ از دعای بدرقه‌ی مادری گرفته‌ ، تا سفره‌یی نان و پنیر که یک روستایی برای چریک زخمی فراهم می‌آورد، تا کبوتری که بر لبه‌ی بام یک خانه‌ی تیمی قبل از تسخیر‌، آرامش ابریشمی خود را جار می‌زند و تا دانه‌یی که دستی برای گنجشکان می‌پاشد؛ قبل از اینکه گلوله‌یی قلب او را از هم بپاشاند.
لحظاتی هستند؛ لحظاتی نادر و معصوم؛ لحظاتی که چشمان خونی جلاد و نگاه‌های چوبی نامحرم‌، آن را نمی‌بینند؛ لحظاتی که در رژه‌ی زنجیرها و تازیانه‌ها گم می‌شوند. شعر مقاومت، این لحظات را از زیر غبار فراموشی نجات می‌دهد و آنها را از خلوت خاطرات آفرینندگان و ناظران آنها بیرون می‌کشد و با قلم بر انگاره‌ی سپید کاغذ می‌سپارد تا وجدانهای حساس انسانی‌، آن را در حال و آینده دریابند.
شعر مقاومت ـ با این تعریف ـ بیان لحظات و صداهای گذرا و فراموش شده است. سوژه‌های شعر مقاومت، بسیار متنوع و پردامنه‌اند و عواطف ناب و گسترده‌یی را در برمی‌گیرند؛ سوژه‌ها و عواطفی که شاعر مقاومت، یا عاجز از بیان تمامی آنهاست‌، یا فرصت تصویر آنها را ندارد زیرا خود در متن آتش است و جزیی از جریان متلاطم مبارزه.
آری، شاعر مقاومت‌، در گرماگرم نبرد سهمگین سرنوشت‌، مجال روی کاغذ آوردن ندارد او تنها به ثبت حادثه‌یی در عاطفه‌ی خود بسنده می‌کند و با قطره اشکی تأثر خود را بروز می‌دهد تا پیش‌آیی دقیقه‌یی چند برای ثبت و تصویر؛ که ممکن است هیچ‌گاه پیش نیاید.»
کتابهای زیر تاکنون از علیرضا خالوکاکایی تاکنون در فضای مجازی به انتشار رسیده است:

شعر:
دیدم خدا می‌گریست ۹۶ ـ ۱۳۹۳
فرصت آبی شعر ۹۶ ـ ۱۳۹۳
آخرین حرف خزان ۱۳۶۰
آبی‌ترین و سفر ۱۳۷۳
آواز ماهیان ۱۳۶۸
باریدن از ناگهان
تبعید به شعرهای خیس ۶۶ ـ ۱۳۶۵
تپش در میان دو مرگ ۷۶ـ ۱۳۷۳
تکرار تا زیبایی ۶۹ ـ ۱۳۶۸
چامه‌های فصل خاکستر ۶۵ ـ ۱۳۶۰
در تبعید خاک ۱۳۸۰
سایه‌ها و باد ۷۹ ـ ۱۳۶۷
سکوت آبی ماه ۱۳۶۰
گفتیم نه و ایستادیم ۸۰ ـ ۱۳۷۹

رمان:
آنان که با منند بیایند ـ جلد۱ ۱۳۹۷ـ ۱۳۸۶
آنان که با منند بیایند ـ جلد۲
آنان که با منند بیایند ـ جلد۳
آنان که با منند بیایند ـ جلد۴

داستان کوتاه:
بهار از دیوارها گذشته بود ۱۳۶۷
برف‌ها و سکوت ۱۳۶۴

مقاله و جستار:
بالهای بی قافیه ۱۳۹۳
مترسک و پرنده‌ی نخستین خطر ۱۳۹۷
جوانه‌های آبی چخماق ۱۳۹۷
چکه‌های ترد عقیق ۹۸ـ ۱۳۹۷
قیام تا آزادی ۱۳۹۶
میان من و نگاه ۱۳۸۴

تحقیق:
جادوی نوشتن (یادداشت‌هایی در باره‌ی نویسندگی) ۱۳۸۳
نبض احساس (آشنایی با وزن یا ریتم در شعر کلاسیک، نیمایی و شعر سپید) ۱۳۸۳
مافیای بیت خامنه‌ای و اهمیت تحریم آن ۱۳۹۸

فلسفی ـ عرفانی:
دل‌گریه‌های قلم ۱۳۸۸
درنگ‌پاره‌ها ۱۳۸۹
مکث در پرانتز آبی

خاطره و اتوبیوگرافی:
من و برف‌های سهیل ۱۳۸۳

نمایشنامه:

سفر تا اعماق آینه ۱۳۸۳

From the B&N Reads Blog

Customer Reviews